خراع

معنی کلمه خراع در لغت نامه دهخدا

خراع. [ خ ُ ] ( ع اِ ) دیوانگی شتر ماده. || شکستگی پشت ناقه که از آن پیوسته نشسته ماند و برخاستن نتواند. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).

جملاتی از کاربرد کلمه خراع

اوایل دهه ۷۰ شمسی بود که شهرداری شوش اقدام به ساخت مجسمه نمادین برای دعبل خراعی کرد. شهرداری نام یکی از میدان‌های اصلی این شهر را نیز به میدان دعبل خراعی تغییر داد، پس از چند ماه بدون اظهار نظر خاصی دربارهٔ دلایل برکناری مجسمه، این اثر هنری از محل نصب برداشته شد و به محوطهُ حرم دعبل خزاعی منتقل شد.
میدان دعبل خراعی نیز به نامی دیگر تغییر نام داد. پس از سال‌ها که این مجسمه در گوشه‌ای از حیاط حرم نگهداری می‌شد، مجدد این مجسمه را به انبار شهرداری شهر شوش منتقل کردند. پس از حدود ۲۰ سال فعالان اجتماعی شهر شوش نصب مجدد این مجسمه را که یکی از مؤلفه‌های هنری فرهنگی شهر بود خواستار شدند. در این خصوص نماینده مردم شهرستان شوش در مجلس شورای اسلامی ایران نیز در آستانه ثبت جهانی این شهر تأکید به نصب مجدد این مجسمه کرد. رئیس شورای شهر شوش و دیگر هنرمندان نیز خواستار نصب این مجسمه در شهر شدند.
امیر سراج‌الدین میرعبدالوهاب طباطبایى تبریزى شیخ‌الاسلام (به قولی نورالدین؛ سرسلسله‌ی سادات حسنی، حسینی و طباطباییِ آذربایجان و تبریز و مشهور به سادات عبدالوهابیه) پسر میرِ جلیل رفیع‌الدین امیر عبدالغفار شیخ‌الاسلام کبیر پسر امیر سیدعمادالدین امیرحاج پسر سیدفخرالدین حسن پسر امیر کمال‌الدین محمد پسر امیر سیدحسن (در برخی شجره‌نامه‌ها به اشتباه، سیدحسین نوشته شده است) پسر سیدشهاب‌الدین على پسر سیدعمادالدین على پسر سیداحمد پسر علی سیدعمادالدین کبیر پسر ابوالحسن عمادالدین علی شاعر اصفهانی (بنا به اقوالی ابوالحسین و ابوطاهر و ملقب به شهاب‌الدین) پسر ابى‌الحسن محمد شاعر ملقب به ابن طباطبا علوی (بنا به اقوالى ابوالحسین و ملقب به اصفهانى) پسر ابوعبدالله احمد شاعر (بنا به اقوالى ملقب به فتوح‌الدین و اصفهانى) پسر ابى‌جعفر محمداصغر ملقب به ابن خزاعیه (بنا به اقوالى محمداکبر و ملقب به کوفی و در برخی منابع به اشتباه ابن خراعی نوشته شده است) پسر اباعبدالله احمد رئیس طائفه (بنا به اقوالى ابوالعباد، ابی‌محمد، احمداکبر اصفهانی و احمد شاعر و ملقب به فتوح‌الدین و در برخی منابع لقبِ ابن الخزاعیه به اشتباه، برای این فرد نوشته شده است) پسر ابواسماعیل ابراهیم طباطبا (بنا به اقوالى ابواسحاق و ملقب به زین‌العابدین) پسر ابوابراهیم اسماعیل دیباج ملقب به اکبر شریف خلاص (در برخی منابع لقبِ طباطبا به اشتباه، برای این فرد نوشته شده است) پسر ابااسماعیل ابراهیم غمر (بنا به اقوالی ابوالحسن و ابواسحاق) پسر ابامحمد حسن مثنی (به قولى ابوعبدالله) و فاطمه حورالعین؛