خذو

معنی کلمه خذو در لغت نامه دهخدا

خذو. [ خ َذْوْ ] ( ع ص ) سست گردیدن. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). سست شدن. || فروتنی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || آگنده شدن گوشت و پر گردیدن آن. ( منتهی الارب ).
خذو. [ خ َ ] ( ع مص ) آب دهان انداختن. لغتی در خذو. خیو. ( یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به کلمه خدو شود.

جملاتی از کاربرد کلمه خذو

انّ اللّه جميل و يحب الجمال ، فاتحمل لربّى و هويقول : خذو زينتكم عند كل مسجد.(30)