خاصک

معنی کلمه خاصک در لغت نامه دهخدا

خاصک. [ ص َ ] ( اِ ) تافته خانشاهی :
در هم کشم چو چین قبا روی از ملال
گر خاصک آورد که کند پوشش تنم.نظام قاری ( دیوان ص 119 ).خاصک تو ستانی بقد ارمک تو دهی
یا رب تو بلطف خویش بستان و بده.نظام قاری ( دیوان ، ص 142 ).یکی صوفک و خاصک دلپذیر
در آن خیل وامانده بی بارگیر.نظام قاری ( دیوان ص 185 ).

جملاتی از کاربرد کلمه خاصک

اُختُ النَبُوَّة صنعویه (کیمیا)همواره نقد وقت و قوت لا یموت خاصکان دولت ولایتست از ان است که حضرت مولی الموالی علی روحی فدا عشاقه میفرمایند به هر کس بخواهیم اخت النبوة را اعطا مینماییم
به دستور ملک اشرف ابوالنصر قانصوه از یبردی الغوری سیاه‌پوست در سال ۸۵۰ هجری ۱۴۴۶ میلادی بنا شد که به اشرف قایتبای تعلق داشت و او را در کارهای مختلف گمارده و سپس خاصکی منصب داد. او برای ۱۰ سال امیر بود و بعد نماینده طرطوس شد و به‌ عنوان پرده‌دار در حلب به کار گرفته شد و سپس به دادستانی ملطیه منتقل شد.