خاذل

معنی کلمه خاذل در لغت نامه دهخدا

خاذل. [ ذِ ] ( ع ص ) هزیمت یافته. || آهوی ماده که از آهوان دیگر بازمانده تفقد بچه خود کند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج ، خواذل. ( اقرب الموارد ). || آنکه ترک عون و نصرت کند. ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه خاذل در فرهنگ عمید

۱. هزیمت یافته.
۲. آن که از یاری، نصرت، و اعانت دیگری خودداری کند.

جملاتی از کاربرد کلمه خاذل

گفتند: نه ، گفت : اين زمينى است كه در آن جگر گوشهرسول احمد و جگر گوشه حره طاهره بتول همانند مادرم را مى كشند، و در آن به خاكىسپرده شود كه خوشبوتر از مشك است چون خاكسليل شهيد است و خساك پيغمبران و پيغمبر زادگان چنين است ، اين آهوان با من سخنگويند و مى گويند در اين زمين مى چرخد به اشتياق تربت نژاد با بركت و معتقدند كهدر اين زمين در امانند. سپس دست به آنها زد و آنها را بوييد و فرمود: اين پشك همان آهواناست كه چنين خوشبو است به خاك گياهش . خدايا آنها را نگهدار تا پدرش ببويد و تسلىجويد فرمود تا امروز مانده اند به طول زمان زرد شدند اين زمين كرب و بلا است وفرياد كشيد: اى پروردگار عيسى بن مريم بركت به كشندگان حسين مده و به يارىكنندگان آنان و خاذلان او. و با آن حضرت گريستم تا به رود درافتاد و مدتى از هوشرفت و به هوش ‍ آمد و آن پشك ها را در رداى خود بست و به من گفت : تو هم در ردايتبينداز و فرمود: يابن عباس هرگاه ديدى خون تازه از آنها روان شد بدان كه ابوعبداللهدر آن زمين كشته شده و دفن شده .