حزیق

معنی کلمه حزیق در لغت نامه دهخدا

حزیق. [ ح َ ] ( ع اِ ) حازقة. ( منتهی الارب ). جماعت. گروه از آدمی و مرغ و نخل و جز آن. ( از منتهی الارب ). || بانگ یوز. ( مهذب الاسماء ). || ج ِ حزیقة.

جملاتی از کاربرد کلمه حزیق

در لندن، بین بعدازظهر دوشنبه ۸ اوت و ساعات نخستین سه‌شنبه ۹ اوت، ۱۴ نفر به وسیله آشوبگران و شورشیان زخمی شدند. در هکنی در بین زخمی‌ها یک پیرزن ۷۵ ساله نیز که از ناحیه ران دچار شکستگی بود، وجود داشت. در بارکینگ واقع در شمال‌شرقی لندن، یک دانشجو ۲۰ ساله مالزیایی با نام محمد اشرف حزیق به وسیله خرابکاران مورد ضرب و شتم قرار گرفت. شورشیان کوله‌پشتی او را خالی کرده و وسایل داخل آن را دزدیدند. فیلم برخورد و سرقت از این دانشجو بر روی یوتیوب بارگذاری شد و نهایتاً منتشر گردید. محمد اشرف حزیق از ناحیه فک دچار شکستگی شد. در این ناآرامی‌ها ۱۸۶ پلیس زخمی شدند.