جرفی

معنی کلمه جرفی در لغت نامه دهخدا

جرفی. [ ج ُر ] ( اِخ ) احمدبن ابراهیم. راوی بود. وی از حافظ ابوالقاسم بن عبدالوارث شیرازی استماع حدیث کرد. ( از لباب الانساب ) ( از معجم البلدان ).

جملاتی از کاربرد کلمه جرفی

عبدالخالق جرفی معتقد است که این قبیل درگیری‌ها میان دو حزب سبب شد تا فرجام کار حزب نه به سود طبقهٔ کارگر باشد و نه به رفع مسئلهٔ ملی بینجامد، بلکه شرکت نفت ایران و انگلیس و حکومت مرکزی برندهٔ بازی باشند.
مقام منیع آقای وزیر داخله سید اهرمی بعد از این که چهار هزار تومان از مالیات هیجده هزار تومان از گمرک، قریب ده هزار تومان اموال معززالدوله متجاوز از دویست تفنگ و طپانچه و فشنگ مال دولت قریب سه هزار تومان مال خارجه و داخله به غارت برداشت به نجف برد جسب الامر حضرت آیت‌الله خراسانی من بدبخت پانصد تومان او را تعمیر کردم متجاوز از پانصد خرج مهمانی و تشریف نجفشان شد. حالا هم از برای تشریف آوردن به بو شهرشان چاکر ابداً جرفی ندارد، مانعی که است این است که باید انگلیس‌ها را در طهران وزیر امور خارجه متقاعد کند و حضرت آیت‌الله هم چیزی به بوشهر به اهالی بنویسند و آن‌ها را متقاعد فرمایند. چاکر نه با سید اهرمی طرف است و نه از آمدن او دلتنگ. ۲۶ شعبان نمره ۸۲۵۲ چاکر احمد (ی) ۴۰۱ ط ۲ ب آ ۱–۲۹۳۰۰۰۴۷۶