جحاش. [ ج ِ ] ( ع مص ) زحمت دادن. || کوشش نمودن. ( از منتهی الارب ). و رجوع به جحاس شود. || مدافعت کردن کسی را از خویشتن و دیگران. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). بهمین معنی است : و عنکن کنت ُ اجاحش ؛ اَی احامی و ادافع. و جاحش عن خیط رقبته ؛ ای عن نفسه. جحاس. ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) ج ِ جَحشَة. ( منتهی الارب ). و رجوع به جحشة شود. جحاش. [ ج ِ ] ( اِخ ) ابن ثعلبه. پدر قبیله ای است از غطفان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
جملاتی از کاربرد کلمه جحاش
از طايفه بنى نضير فقط دو مرد به نامهاى : (يامين بن عمير) و (اءبوسعد بن وهب) اسلام آوردند و اموال خود را به دست داشتند. نوشته اند كهرسول خدا به (يامين بن عمير) گفت : نديدى كه پسر عمويت (عمرو بن جحاش )(191) درباره من چه تصميمى داشت ؟ پس (يامين ) مردى از (قيس ) را به ده دينار(يا چند بار خرما) بر آن داشت كه رفت و (عمرو بن جحاش ) را كشت .
گفته او مورد قبول واقع نگرديد، عمروبن جحاش سنگ را به پشت بام برد، عده اى ازيهود آن حضرت را به گفتگو مشغول كرده بودند، چون آن يهودى بالاى بام آمد، وحىآسمانى حضرت را از توطئه مطلع كرد، حضرت به فوريت از جا برخاست و رفت ،يارانش فكر كردند كه پى كارى رفت .
مردى از بنى محارب به نام (غورث ) تصميم گرفت كهرسول خدا را بكشد. پس نزد رسول خدا آمد و او را نشسته يافت . گفت : اى محمد! شمشيرترا ببينم ، آنگاه شمشير رسول خدا را برداشت كه قصد سوء خود را انجام دهد، اما خدايشنصرت نمى داد. سپس گفت : اى محمد! از من نمى ترسى ؟ گفت : نه ، چرا از تو بترسم ؟خدا مرا حفظ مى كند. آنگاه شمشير رسول خدا را بازداد و پى كار خود رفت . آيه 11 سورهمائده در اين باره و به روايتى درباره سوءقصد (عمرو بن جحاش )نازل شده است .