معنی کلمه جثمان در لغت نامه دهخدا
و اِن ْ یک جثمانی بارض سواکم
فان فؤادی عندک الدهر اجمع.( از اقرب الموارد ). || شخص. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
- جثمانیةالماء ؛ یعنی ذات آب ، خود آب ، وسط آب ، محل اجتماع آن در گفته فرحیه :
وباتت بجثمانیةالماء بینها.
( از منتهی الارب ).
جثمان. [ ] ( اِخ ) نام یکی از اجداد سامانیان. رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 متن و حاشیه ص 216 شود.