جبهان

معنی کلمه جبهان در لغت نامه دهخدا

جبهان. [ ج َ ] ( اِخ ) ابن محرز. از رجال زمان یزیدبن عبدالملک است. ( از الوزراء و الکتاب ص 36 ).

جملاتی از کاربرد کلمه جبهان

بدون توجه به اين ملاحظات مهم ، پژوهشگران در ورطه اى از اشتباهات و گزافهگويى خواهند افتاد و در نتيجه از سوءقصد و تلاش در ايجاداخلال و وسوسه گرى مبرا نخواهند بود. همان كارى كه دائما گذشتگان ايشان مانندخاورشناسان و دشمنان اسلام يا كسانى كه نسبت بهاهل بيت ،عليهم السلام ، و مكتب اصيل ايشان كنيه دارند، انجام داده اند. همان كارى كه احسانالهى ظهير، جبهان ، بندارى و ديگران در گذشته وحال كرده اند.