جانق

معنی کلمه جانق در لغت نامه دهخدا

جانق.[ ن ِ ] ( ع ص ) کسی که از منجنیق سنگ اندازد. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اندازنده سنگ با منجنیق.

جملاتی از کاربرد کلمه جانق

در «تذکره‌الملوک» وظایف قوللرآقاسی چنین نوشته شده‌است: «تیول و مواجب همه ساله و برات و انعام قاطبه غلامان بعد از تجویز عالیجاه قوللر آقاسی به تصویب وزیر دیوان اعلا (وزیر اعظم) می‌رسید، و خدمت ایالت و حکومت ویوزباشی گری و مین‌باشی گری و تیول و مواجب و انعام قاطبه غلامان بر طبق عرض قوللر آقاسی و تعلیقه وزراء اعظم، شفقت می‌شده و امور متعلق به غلامان بر طبق عرض قوللر آقاسی و تعلیقه وزراء اعظم، شفقت می‌شده و امور متعلق به غلامان را ریش سفید سرکار مزبور، که عالیجاه قوللر آقاسی است، به حقیقت رسیده قطع و فصل می‌داده و ارقام و احکام ملازمت و مواجب و تیول همه ساله، و انعام جماعت مذکوره، به طغرا و مهر عالیجاه مشارٌ‌الیه می‌رسید. و عالیجاه مزبور از امراء جانقی بود.»