توماس اکوئینی

معنی کلمه توماس اکوئینی در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] توماس آکوئینی. توماس آکوئینی، فیلسوف و متکلم مَدْرَسی مسیحی ، عضو فرقه دومینیکی در قرن هفتم/ سیزدهم که در اصول و مسائل فلسفی متعددی متأثر از فیلسوفان مسلمان بویژه ابن سینا بوده است.
او در اواخر ۶۲۱/۱۲۲۴ یا اوایل ۶۲۲/۱۲۲۵، در قلعه روکاسکا در منطقه اکوئینو، نزدیک شهر ناپل ، به دنیا آمد.پدرش در این منطقه فئودال بود و توماس را در پنج سالگی به دیر بندیکتی مونته کاسینو فرستاد.او در این دیر برای راهب شدن به تحصیل پرداخت.در ۶۳۷/۱۲۳۹ برای ادامه تحصیلات به دانشگاه ناپل رفت و به تحصیل فنون هفت گانه (صرف و نحو، منطق، بدیع، حساب، هندسه، موسیقی و نجوم ) پرداخت.در ۶۴۲/۱۲۴۴ با وجود مخالفت شدید خانواده اش، به فرقه رهبانی دومینیکی پیوست.دومینیکیان او را به دانشگاه پاریس ، نزد آلبرتوس کبیر، مهمترین متفکر دومینیکی، فرستادند.توماس در ۶۴۶/ ۱۲۴۸ همراه او به دانشگاه تازه تأسیس شده کلن رفت.در ۶۵۰/۱۲۵۲ آلبرتوس کبیر با اعلام این که نمی تواند مطلب بیشتری به توماس تعلیم دهد، او را برای ادامه تحصیلات مجدداً به دانشگاه پاریس فرستاد.توماس در ۶۵۴/ ۱۲۵۶ درجه استادی در الاهیات را از این دانشگاه اخذ کرد و یکی از دو کرسی اختصاص داده شده به دومینیکیان را به دست آورد و استاد الاهیات در دانشگاه پاریس شد.پس از سه سال به ایتالیا بازگشت و از ۶۵۷ تا ۶۶۶/ ۱۲۵۹ـ ۱۲۶۸، در حوزه های علمیه و دربار پاپ در شهرهای آنانیی (۱۲۵۹ـ۱۲۶۱)، اورویتو (۱۲۶۱ـ۱۲۶۴)، رم (۱۲۶۵ـ۱۲۶۷) و ویتربو (۱۲۶۷ـ ۱۲۶۸) به تدریس و تحقیق پرداخت.دراین سالها ارتباط نزدیکی با دربار پاپ داشت و در سازمان دادن و تدوین دروس مدارس دومینیکی تلاش بسیار کرد.از ۶۶۶ تا ۶۷۱/ ۱۲۶۸ـ ۱۲۷۲ دوباره در پاریس اقامت گزید، سپس به ناپل بازگشت و از اواخر ۶۷۲/ ۱۲۷۳ تدریس و تحقیق و نوشتن را کنار گذاشت.توماس آکوئینی در ۷ مارس ۱۲۷۴، هنگام سفر به شهر لیون برای شرکت در شورای عام کلیسای کاتولیک به دعوت پاپ گرگوریوس دهم، در دیر سیسترسی فوسانو فوت کرد.
آثار توماس
از او آثار بسیاری به جا مانده است.معروفترین اثر وی کتابی ناتمام به نام «جامع علم کلام» است که از مهمترین آثار کلام فلسفی غرب و پایه گذار کلام طبیعی به شمار می رود.او قسمت اعظم این کتاب را در مدت اقامت دومش در ایتالیا نوشت.دیگر کتب مهم توماس عبارت اند از: جامع در رد کافران، مسائل بحث شده، در باب قدرت الهی، در باب حقیقت ، در باب شر ، مسائل بحث شده عام، رساله در باب موجود و ماهیت، شرح بر کتاب در باب تثلیث بوئتیوس، شرح کتاب العلل، در باب اساس حکومت ، در باب وحدت عقل در رد ابن رشدیان، در باب قدمت زمانی عالم و خلاصه یا فشرده علم کلام.او همچنین تفاسیری بر کتاب جمل پطرس (پترس) لومباردوس، آثار ارسطو و برخی از رسالات کتاب مقدّس دارد. توماس آکوئینی در زمانی می زیست که رواج آرای فلسفی ـ علمی یونانی و متفکران مسلمان اعتقادات مسیحی را به چالش خوانده بود.اعتقادات مسیحی در چارچوب خاص کلامی کلیسای کاتولیک، داعیه نجات بشر را داشت ولی نظامهای فلسفی یونانی و اسلامی جهانی متفاوت با آنچه کلیسا مطرح کرده بود، عرضه می کردند.با مطرح شدن این دو تفسیر از عالم در نیمه قرن هفتم/ سیزدهم، پرسشهای بسیاری در باب ارتباط این دو مجموعه معرفتی بین متفکران مسیحی مطرح شد.توماس ــ که از استادش آلبرتوس کبیر در باب چگونگی استفاده از علوم غیر مسیحی، مطالب بسیاری فرا گرفته بود ــ به جمع بین این دو طریق پرداخت و آنچه را که در تفکر غرب به کلام طبیعی معروف است، ایجاد کرد.در این جمع بندی فلسفی ـ کلامی، توماس در فلسفه روش مشائی را برگزید و در این راه از متفکران مسیحی و غیر مسیحی کمک بسیار گرفت.تفکر او حتی امروزه نیز طرفداران بسیاری دارد و با عناوین تومیسم و تومیسم جدید در مدارس و دانشگاههای بسیاری به عنوان فلسفه جاویدان تدریس می شود.
نظریه شناخت
توماس در مقابل جریان نوافلاطونیِ مسیحی، که بر اشراق الاهی تأکید می کرد، مفاهیم فطری را، چه به صورت اشراق الاهی چه به صورت مفاهیمی که از ابتدا همراه با ذهن اند، رد کرد.به نظر او، ذهن انسان لوحی نانوشته است.او به تبع ارسطو اعلام کرد که انسان بالقوه به موجودات علم دارد و پس از تجربه حسی است که علم او از قوه به فعل در می آید.معرفت انسان به خویشتن نیز به واسطه تأمل باطنی نیست؛ به عبارت دیگر، انسان به واسطه معرفت تجربی اش و، به وجود خویش علم دارد.با شناخت دیگران است که انسان می فهمد نَفْسی دارد و زنده است.با این سخن، توماس به روشنی راه خود را از نوافلاطونیان مسیحی، همچون بوناونتورا و قبل از او آوگوستینوس، جدا کرد.اینان نفس را جوهری مفارق در نظر می گرفتند که قبل از بدن موجود بوده و بر آن برتری کامل داشته است و چون نفس جوهری برتر بوده، بدون نیاز به بدن، به خود آگاهی داشته است و به طور کلی نفس با اشراق الاهی حقایق را درک می کند.
← مبدأ معرفت
...

جملاتی از کاربرد کلمه توماس اکوئینی

قرن پنجم تا پانزدهم میلادی به دوره قرون وسطا معروف است. در این دوره، دیدگاه قطعی کلیسا تا قرن دوازدهم حرام بودن ربا بود. این تغییر رویکرد در نتیجه موج مادی‌گری و سکولاریسم در پایان قرون وسطا، همراه با رشد تجارت (و داد و ستدهای پولی در بازار) در اروپا، جهت‌گیری‌هایی جدید پدیدآورد. از یک‌سو، سکولاریسم (سکولاریست‌ها برای بررسی قضایای گوناگون، روش‌های عقلی و منطقی بنا نهادند. بر اساس این روش، آموزه‌های کتاب‌های آسمانی قابل ردّ یا پذیرش هستند. اگر این آموزه‌ها با استدلال‌های منطقی تأیید شوند، پذیرفتنی هستند و در غیر این‌صورت پذیرفتنی نیستند. نک: بررسی تطبیقی بهره و ربا، ص ۱۷۱.) در جامعه اروپایی نیرومندتر می‌شد. به باور سردمداران این دیدگاه، می‌بایست پول با بهره قرض داده می‌شد. آنان با استناد به روا بودن قرض دادن (یعنی اجاره) دارایی مولّد و دریافت سود سالانه از آن دیدگاه خود را توجیه می‌کردند؛ در حالی که همیشه منظور از دارایی مولّد، مستغلّات و زمین بود. در پی این نظر، رهبران کلیسا برآشفتند و برخی چون سنت توماس اکوئینی با استناد به آموزه‌های مسیحیّت به مبارزه با بهره برخاستند. اینان دیدگاه‌های خود را با تأکید بر دلیل‌های منطقی برگرفته از ارسطو دربارهٔ ربا ارائه می‌دادند.