توفد

معنی کلمه توفد در لغت نامه دهخدا

توفد. [ ت َ وَف ْ ف ُ ] ( ع مص ) برآمدن بر چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بر یکدیگر پیشی گرفتن پرنده و شتر. ( از اقرب الموارد ).

جملاتی از کاربرد کلمه توفد

سرانجام توفان مى توفد و جنگ و كارزار در مى گيرد و بزرگترين حادثه ها،سريعتر از زمان ، وسيعتر از جهان و بلندتر از تاريخ رخ مى دهد، عاشورا رخمى نمايد و سالار شهيدان ، كلمه عدالت و ازادگى را به رنگ خون بر پيشانى تاريخ مى نگارد و قرآن را با صحيح ترين روايت ، بر رواق بلند آسمان تلاوت مى كند و بت هاى جهالت جديد بنى اميه را درهم مى شكند و بدين سان كربلا و عاشورا بر تاريك تاريخ مى درخشند.