تقیض

معنی کلمه تقیض در لغت نامه دهخدا

تقیض. [ ت َ ق َی ْ ی ُ ] ( ع مص ) مانندگی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ).مانند و مشابه شدن. || آماده شدن جهت کسی و سببی برانگیختن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بیوفتیدن دیوار. ( تاج المصادر بیهقی ). شکافتن دیوار و فرودریدن و ویران شدن و افتادن آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || پاره پاره شدن خایه مرغ. ( تاج المصادر بیهقی ). شکستن بیضه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

جملاتی از کاربرد کلمه تقیض

بیست‌ویک مسئلهٔ دیگر همگی مورد توجه زیاد ریاضی‌دانان قرار گرفتند و کار روی آن‌ها اهمیت زیادی داشت به گونه‌ای که پل کوهن برای کارش روی مسئلهٔ اول در سال ۱۹۶۶ و یوری ماتیاسویچ برای ارائهٔ پاسخ منفی سؤال دهم (ادامهٔ کار مارتین دیویس، هیلاری پاتنم، جولیا رابینسون) در سال ۱۹۷۰ مدال فیلدز گرفتند، و اثبات تقیض راه حل مسئلهٔ دهم در دههٔ ۱۹۷۰ توسط ماتیاسویچ نیز فیلدز را به خود اختصاص داد. جنبه‌های این مسائل همچنان یکی از مورد علاقه‌ترین زمینه‌های تحقیق امروزی است.