تفلق

معنی کلمه تفلق در لغت نامه دهخدا

تفلق. [ ت َ ف َل ْ ل ُ ] ( ع مص ) شکافته شدن. ( زوزنی ) ( دهار ) ( از اقرب الموارد ). شکافته و پاره گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || سخت کوشیدن در دویدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). سخت کوشیدن در دویدن چندانکه از تیزی سرعت بشگفت آورد مردم را. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه تفلق در فرهنگ فارسی

شکافته شدن

جملاتی از کاربرد کلمه تفلق

حديث : 5 ابى رحمه اللهقال حدثنى سعد بن عبدالله عن احمد بن هلال عنالفضيل بن عبدالوهاب عن اسحاق بن عبدالله عن عبيدالله بن الوليد رفعهقال قال النبى صلى الله عليه و آله من قال الا اله الا الله غرست له شجره فى الجنه منياقوته حمراء منبتها فى مسك ابيض احلى من العسل و اشد بياضا من الثلج و اطيب ريحا منالمسك فيها ثمار امثال اثداء الابكار تفلق عن سبعين حله .