تزم

معنی کلمه تزم در لغت نامه دهخدا

تزم. [ ت َ ] ( اِ ) میغ را گویند و آن بخاری و ابر تنکی باشد که بر روی زمین پهن شود و آنرا به عربی ضباب خوانند و باین معنی بجای حرف اول نون و بجای حرف ثانی زای فارسی هم آمده است. ( برهان ) ( آنندراج ). میغ و بخار. ( ناظم الاطباء ). رجوع به تژم و نژم شود.
تزم. [ ت ِ زِ ] ( ع اِ ) تزمة. دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را معادل بُت فرانسه آورده و ظاهراً از چزمه ترکی بمعنی موزه مأخوذ شده است. رجوع به دزی ج 1 ص 146 شود.

معنی کلمه تزم در فرهنگ فارسی

تزمه دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را معادل بت فرانسه آورده و ظاهرا از چزمه ترکی بمعنی موزه ماخوذ شده است .

جملاتی از کاربرد کلمه تزم

خودش می‌گفت دکترا ادبیات را خوانده‌ام. تزم را هم داده‌ام۰ همیشه این را می‌گفت و من همیشه می‌گفتم: که چرا تو مدرک خودت را نگرفتی؟ می‌گفت: مدرک من با مشکلی مواجه شد در دانشکده ادبیات که مدرکم را به من ندادند. ولی دکترا را به گفتهٔ خودش تمام واحدهایش را گذرانده بود و تزش را هم به صورت چک‌نویس داده بود به استاد. چون اصلاً رسم نداشت چیزی را پاکنویس کند در هر دانشکده که او تز می‌داده همیشه با چک‌نویس می‌داده به استاد. یعنی دستنویس می‌کرده و می‌داده. این که بخواهد دوباره پاکنویس کند این‌طور نبود. هیچ وقت هم یک نسخه‌ای برای خودش متأسفانه نداشته که نگه دارد برای خودش که الان حداقل بشود استفاده کرد با این که خیلی زحمت می‌کشید.
اولین خرید من هم یک سال روزنامه اختر بود به بهای ۲۰ تومان و بعد صوراسرافیل را خریدم و خلاصه طوری شد که موضوع تز را فراموش کردم و شروع کردم به خرید و مطالعه روزنامه‌های آن دوره و بالاخره ضمن اینکه تزم را موفقیت گذراندم، صاحب مجموعه‌ای ارزشمند از جراید دوره قاجار شدم."