تذاکر

معنی کلمه تذاکر در لغت نامه دهخدا

تذاکر. [ ت َ ک ُ ] ( ع مص ) بهم یاد گرفتن. ( زوزنی ). بهم یاد کردن. ( آنندراج ). بیاد یکدیگر آوردن. ( ناظم الاطباء ). یاد آوردن چیزی. ( المنجد ). || تفاوض در امری. ( المنجد ) ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه تذاکر در فرهنگ عمید

= تذکره

معنی کلمه تذاکر در فرهنگ فارسی

جمع تذکره
بهم یاد گرفتن . بهم یاد کردن . بیاد یکدیگر آوردن . یاد آوردن چیزی . یا تفاوض در امری .

جملاتی از کاربرد کلمه تذاکر

میرزا جعفر خان فرزند میرزا محمد خان صدیق الملک (از اعضای وزارت امور خارجه) و برادر کوچکتر حسن اسفندیاری (سیاستمدار و دولت‌مرد اواخر دوران قاجار و اوایل پهلوی) در سال ۱۲۸۴ هجری قمری (۱۲۴۷ خورشیدی) در تهران به دنیا آمد. در رشته مهندسی دارالفنون تحصیل کرد و به استخدام اداره نامه نگاری وزارت امورخارجه درآمد. طی مدارج ترقی، به ریاست اداره دول غیرهمجوار و ملل متنوعه و سپس اداره عثمانی و اداره کل تذاکر (گذرنامه) و اداره محاسبات رسید. سپس به کارپردازی کل عراق عرب منصوب شد. هنگامی که محمدعلی شاه مجلس را به توپ بست در بغداد بود و از خدمت کناره گیری کرد. پس از خلع محمدعلی شاه به تهران احضار و حاکم پایتخت و سپس حاکم مازندران شد. در ۲۹ دی ۱۲۸۹ عبدالحسین میرزا فرمانفرما وزیر جنگ وقت او را به عنوان معاون خود به مجلس معرفی کرد. سپس به معاونت وزارت خارجه و معاونت نخست وزیر رسید.