تحجز

معنی کلمه تحجز در لغت نامه دهخدا

تحجز. [ ت َ ح َج ْ ج ُ ] ( ع مص ) بر میان بستن ازار. و منه الحدیث : رأی رجلاً متحجزاً بحبل و هو محرم ؛ ای مشدودالوسط. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

جملاتی از کاربرد کلمه تحجز

از اين رو، چنان كه گذشتگان رويگردان از راه خداوند چنين مى گفتند: يا شعيب ما نفقه كثيرا مما تقول (174)، جانشينان طالح و بدكار آنان نيز مى گويند: اين ها چيزى جز تحجز و ارتجاع و افتراهايى شبيه به اين دو نيست ؛ مانند اين سخن كه : دين افيون توده هاست .