تجاوید

معنی کلمه تجاوید در لغت نامه دهخدا

تجاوید. [ ت َ ] ( ع اِ ) بارانهای نیکو و نافع. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). بارانها. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مفرد ندارند مانند تعاشیب. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). واحد آن نیامده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

جملاتی از کاربرد کلمه تجاوید

در آن دوران خطوطی که در بلاد اسلامی رواج داشت عبارت بودند از: مکی، مدنی، التئم (النیم)، مدور، مثلث، کوفی، بصری، مشق، تجاوید، سطواطی (سلواطی)، مصنوع، مایل، مراصف (راصف)، اصفهانی، سِجلّی، و فیرآموز (پیرآموز یا قیرآموز).