تاسیده

معنی کلمه تاسیده در لغت نامه دهخدا

تاسیده. [ دَ / دِ ] ( ن مف / نف ) کوفته. خسته : ولکن چنانک دست و پای تاسیده شود و خدری در وی پدید آید تا اگر آتشی به وی رسد درحال بداند چون خدر از وی بشود... همچنین دلها در دنیا تاسیده شده باشد و این خدر بمرگ بشود. ( کیمیای سعادت ).

معنی کلمه تاسیده در فرهنگ فارسی

کوفته خسته .

جملاتی از کاربرد کلمه تاسیده

/tâm /ساکت، صدا>ایرانی باستان*tam-» ضعیف شدن، خسته شدن «>‌هندواروپایی*tem-» ضعیف شدن، خسته شدن «(چئونگ ،۲۰۰۷ :۳۷۶). بسنجید با: پارتیtām-» خفه شدن، بندآمدن «(دورکین ـ مایستر ارنست ـ۲۰۰۴ :۳۲۱)، ختنی ـttāma» خسته «،pätem-» متحیرماندن «،bitam» شک داشتن، متحیر ماندن «(امریک۱۹۶۸ :۸۳٬۹۵)، سغدیpt’’m» بیهوش، گیج «(قریب۱۳۷۴ :۷۵۴۵) خوارزمیprc’s-» خسته شدن «(صمدی۱۹۸۶ :۱۵۱). برابر این ریشه را در فارسی در مصدر» تاسیدن «(بازمانده مادة آغازی از این ریشه ـ :tā-sa-*)برابر این ریشه در فارسی مصدر «صفت مفعولی» تاسیده «به معنی» کوفته، خسته «(دهخدا۱۳۷۷: ۴/ ۶۲۶۸)میتوان یافت. همچنین درفرهنگ‌های فارسی، یکی از معانی» تاسیدن «عبارت است از» خفه شدن صدا و به زحمت شنیده شدن آن «(انوری۱۳۸۱: ۳/ ۱۵۷۹)که بامعنای/tâm / در گیلکی و زبان‌های شمال غربی برابری دارد.