بی معارض

معنی کلمه بی معارض در لغت نامه دهخدا

بی معارض. [ م ُ رِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + معارض ) بدون مخالف. بلامانع. رجوع به معارض شود.

معنی کلمه بی معارض در فرهنگ فارسی

بدون مخالف . بلامانع .

جملاتی از کاربرد کلمه بی معارض

شما تمام کارهایتان را بر قرآن عرضه کنید. چه این آراء و اندیشه‌ها متضارب و متعارض و مختلف باشد و چه یک اندیشه باشد، شما این را بر قرآن عرضه کنید و ببینید آیا مطالب و معارف قرآنی و معانی قرآنی آن را امضاء می‌کند؛ بنابراین برای همه ما - حالا توده مردم که مقدورشان نیست- که در حوزه و دانشگاه هستیم، آشنایی با یک دوره از قرآن کریم لازم می‌شود. حالا یک‌وقت کسی مانند علامه طباطبایی جزء نوادر است ولی این که خطوط کلی قرآن و ترجمه اش را بفهمیم یا از گزیده تفسیر با خبر باشیم، خیلی سخت نیست. وقتی این ترازو را فهمیدیم، آن وقت این عقاید را با این ترازو می‌سنجیم. این که باقر گفت خودتان را با قرآن بسنجید، یعنی آن بحث تنها مخصوص فقیه و اصولی نیست و مخصوص روایات متعارض یا روایت بی معارض نیست، بلکه جمیع عقاید، شئون، اخلاق، اوصاف و افعال را باید بر قرآن عرضه کرد. پس اگر کسی قرآن را نداند، یعنی ترازو ندارد و نمی‌داند چگونه ترازو را به کار ببرد و عقاید و اخلاق را با چه چیزی بسنجد.