بواء

معنی کلمه بواء در لغت نامه دهخدا

بواء. [ ب َ ] ( ع ص ) برابر. یقال : دم فلان بواء بدم فلان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). معادل. ( اقرب الموارد ). دم فلان بواء لدم فلان ؛ ای معادل له و دمه. فان تکن القتلی بواء؛ ای متساوین. ( اقرب الموارد ). کلمناهم فاجابونا عن بواء واحد؛ ای جواباً واحداً بمعنی انه لم یختلف جوابهم. ( اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). || همتا. ( از اقرب الموارد ). یقال : الناس فی الامر بواء؛ ای اکفاءنظراء و فی الحدیث : «الجراحات بواء»؛ یعنی انها متساویة فی القصاص... ( اقرب الموارد ). رجوع به بوء شود.

جملاتی از کاربرد کلمه بواء

آن حضرت روز يك شنبه ، هفتم ماه صفر، سال 128 هجرى قمرى (2) در روستائى بهنام أ بواء بين مكّه معظّمه و مدينه منوّره ديده به جهان گشود.

آن حضرت روز يكشنبه ، هفتم ماه صفر، سال 128 هجرى قمرى (371) درحال بازگشت از مكّه معظّمه در روستائى به نام أ بواء - بين مكّه و مدينه ديده به جهان گشود.