بهس

معنی کلمه بهس در لغت نامه دهخدا

بهس. [ ب َ ] ( ع مص ) دلیری کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ذیل اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) دلیری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). دلیری و شجاعت و جرأت. ( ناظم الاطباء ).

جملاتی از کاربرد کلمه بهس

49-اين كتاب ، مجموعه 112 نامه اى است كه بين مرحوم شرف الدين و شيخ الاسلام سليم بشرى ، مفتى و رئيس اسبق جامع الازهر، رد وبدل شده و در آنها حقايقى بسيار با بيانى شيوا و ادله اى رسا مورد بحث قرار گرفته است . به گفته سليم بشرى ، شرف الدين در نامه هاى پر مغز و خوش سبك و محكمش بهسان سيلى است كه از قله هاى كوه خيزد، يا ابرى كه از آن ژاله ريزد. از نامه هاى شيخ سليم بشرى نيز پيداست كه دانشمندى عميق و حق جو و منصف و پر اطلاع است . وى در نوشته هايش حقايق مهمى را، از مسائل اعتقادى شيعه و غير آن ، تصديق كرده كه از جمله اهميت اساسى فقه شيعه و صحت عمل به آن است .