بزله

معنی کلمه بزله در لغت نامه دهخدا

بزله. [ ب َ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) سخنان شیرین و لطیف را گویند. ( برهان ). سخنان شیرین و زیبا و پسندیده. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). سخن شیرین و نیکوو زیبا. لطیفه. ( ناظم الاطباء ). رجوع به بذله شود.

معنی کلمه بزله در فرهنگ فارسی

سخنان شیرین و لطیف را گویند سخنان شیرین و زیبا و پسندیده .

جملاتی از کاربرد کلمه بزله

عبدالله علیمراد در مورد او گفته‌است: «مقدم خلاق بود و پنجه توانایی در طراحی و نقاشی داشت، عاشق انیمیشن بود، پرشور بود، خوش زبان و بزله گو و ما از مصاحبت با او لذت می‌بردیم».
صحیفی عمر طولانی داشته و گفته‌اند که بیش از هشتاد سال یا در حدود نود سال عمر کرد. تقی‌الدین کاشانی، (۹۴۶–۱۰۱۶ ه‍. ق) از مشاهیر بزرگ ادبی عصر صفوی، در سال ۹۸۷ در اصفهان او را ملاقات کرده است. به هر حال معاصرینش او را به همدلی و همزبانی و شوخ‌طبعی و شکفتگی خاطر ستوده‌اند و در هشتاد سالگی مردی بزله‌گو و رند و هم‌فطرت و هم‌خوی جوانان معرفی کرده‌اند. او هنوز زنده بود که فرزندش اسیری شیرازی از شاعران پارسی‌گوی هند درگذشت. آرامگاه او گفته‌اند در سه‌تنان در نزدیکی مسجد جامع اصفهان بوده است.