بزرگ زادگی

معنی کلمه بزرگ زادگی در لغت نامه دهخدا

بزرگ زادگی. [ ب ُ زُ دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) حالت و چگونگی بزرگ زاده. فرزند مردی بزرگ بودن. نژاده بودن. نسب از بزرگان داشتن. نجابت. اصالت. ( ناظم الاطباء ) : ازبهر بزرگ زادگی تو... ترا حقی گزاریم. ( تاریخ بیهقی ). که تو سلطان و راعی ما نیستی ازبهر بزرگ زادگی تو که دست تنگ شده و بر ما اقتراحی کنی ترا حقی گذاریم. ( تاریخ بیهقی ص 39 ).

معنی کلمه بزرگ زادگی در فرهنگ عمید

بزرگ زاده بودن، اصالت، نجابت.

معنی کلمه بزرگ زادگی در فرهنگ فارسی

نجابت اصالت .

جملاتی از کاربرد کلمه بزرگ زادگی

با این‌که نجیب‌زادگی بیشتر در دستگاه‌های حکومتی پادشاهی‌ رواج داشته و یا همچنان دارد، اما در مواردی در برخی از جمهوری‌ها مانند جمهوری هلند، جنوا و ونیز نیز کاربرد داشته و هنوز یکی از بخش‌های ساختار اجتماعی سان مارینو به حساب می آید. امروزه دیگر در بیشتر کشورها این جایگاه و سایر موارد مشابه آن، نشان بزرگ زادگی به شمار نمی‌آیند.