برعس

معنی کلمه برعس در لغت نامه دهخدا

برعس. [ ب ِ ع ِ] ( ع ص ) ناقه بسیارشیر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

جملاتی از کاربرد کلمه برعس

لیلیسپاره در طی یک بازجویی از آنکارستروم بچه‌های او را می‌بیند. او قول می‌دهد که هر کاری برای کاهش این فلاکت انجام دهد. آنکاستروم مقاومت را می‌شکند و می‌گوید که هورن و ریبینگ نیز در این کار دست داشته‌اند. بعد او یک اعتراف کامل می‌کند و می‌گوید که تپانچه‌هایی که به کار برده است متعلق به هورن بوده است. برعس او ریبینگ سرسخت تر بوده و اعترافش طول می‌کشد. شاه گوستاو سوم که ساچمه‌های زیادی در بدن دارد نمی‌داند که بزودی خواهد مرد. او سیزده روز بعد از شلیک می‌میرد. او دستور می‌دهد که آنکارستروم و همدستانش بخشیده شوند.