برسقی

معنی کلمه برسقی در لغت نامه دهخدا

برسقی. [ ب َ س َ ] ( ص نسبی ) منسوب به برسق رجوع به برسق و نیز رجوع به کامل ، ابن اثیر ج 10 ص 211، 227، 265، 267، 269 شود.

معنی کلمه برسقی در فرهنگ فارسی

منسوب به برسق .

جملاتی از کاربرد کلمه برسقی

در حدود سده ۶ ه‍.ق الشتر از تختگاه‌های برسقیان بوده‌است (ظهیرالدین، ۵۶؛ راوندی، ۲۲۹). در نیمه نخست همان سده در الشتر، گروهی از امیران با برسقِ الشتر ضد مسعود بن ملکشاه سلجوقی هم عهد شدند. سلطان پس از آگاهی به الشتر رفت و امیران از کرده خویش پشیمان شدند و سلطان نیز از گناه آنان درگذشت (همان‌جا)، اما طغرل پس از شکست از برادرش مسعود هنگام فرار به سوی خوزستان، وزیر خویش خواجه قوام الدین درگزینی را در الشتر به دار آویخت (ظهیرالدین، ۵۵). در دوره صفویه حکومت الشتر به امیران کرد (ولادمیر الکسیویچ ایوانف می‌گوید نام کرد در سده‌های میانه (کم و بیش از سده پنجم میلادی تا شانزدهم میلادی) نامی بود که بر همه رمه‌گران و کوچ‌گران ایرانی اطلاق می‌شد).[۳ سپرده شد (اسکندربیک، ۱۴۱). در اواخر سده ۱۳ش، دژ استواری که قلعه مظفری نام گرفت، در خاور الشتر، توسط مهدی خان امیرالعشایر و مهرعلی خان امیر منظم ساخته شد (فرهنگ جغرافیایی ایران، ۶/۲۱). مدتی مهرعلی خان در این قلعه حکمرانی کرد و موجبات ناامنی در شمال لرستان را فراهم آورد، ولی سرانجام توسط حاکم نظامی لرستان دستگیر و اعدام شد (استارک، ۲۱، ۲۲). می‌توان گفت که این ناامنی‌ها مانع آبادانی الشتر در سده‌های اخیر بوده‌است (ظل السلطان، ۶۰۸؛ استارک، ۲۲). این آبادی مدتی به نام قلعة مظفری و مرکز دهستان الشتر شناخته می‌شد (فرهنگ جغرافیایی ایران، همان‌جا؛ اسامی…، ۲۷۶، ۲۷۸؛ گزارش…، ۱۰). همچنین در آغاز سده حاضر به این نواحی «سلسله» نیز گفته می‌شده‌است و ییلاق برخی ایلات و طوایف لک مانند حسنوند و کولیوند و یوسفوندبوده که بیشتر آن‌ها در ۱۳۱۲ش تخته‌قاپو شدند