برتانیه

معنی کلمه برتانیه در لغت نامه دهخدا

برتانیه. [ ب ِ نی ی َ ] ( اِخ ) بریتانیا. رجوع به بریتانیا شود.

جملاتی از کاربرد کلمه برتانیه

پدر زن امان‌الله خان محمود طرزی در زمان عبدالرحمن‌خان به خارج کشور ایران و ترکیه اقامت داشت. میانه طرزی با آخرین شاهنشاه قا جار ، با رضا خان و با بیگ مصطفی کمال آتاترک خوب بود. با اشغال و مرزکشی اجباری از سوی هند شرقی برتانیه در افغانستان ارتش افغانستان که آسام نظامی فارسی مانند «سهپسالار» ، «سردار» ، «سرباز» و «سپاهی» مروج بود در زمان اشغال نظامی برتانیه درجات نظامی افسران «انگلیسی پشتونی شده» مانند «کیرنیل» (Colonel) و «شاجان» (Sergeant) و «کفتان» (Captain). باخروج نیروهای برتانیه دیگر ارتش کابلاز سوی برتانیه آموزش نظامی و کمک تسلحاتی نمی‌شد. کارخانه‌های اسلحه سازی مانند توبخانه و ماشینخانه پس از ترک نیروهای برتانیه صعنت اسلحه سازی و لباس نظامی غیرفعال شد.