ببان

معنی کلمه ببان در لغت نامه دهخدا

ببان. [ ب َب ْ با ] ( ع اِ ) روش. طریقه. رسم. عادت. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). هم ببان واحد؛ یعنی به راه و طریقه واحد. ( اقرب الموارد ). || راه گذران. ( ناظم الاطباء ). عمر گفته است : ان عشت فسا جعل الناس ببانا واحداً؛ یعنی متساوی در قسمت. ( از اقرب الموارد ). جوالیقی گوید: ببان کلمه عربی محض نیست و در روایتی که از عمر آمده است مقصود آنست که مردم ببان واحد یعنی شیئی واحد بشوند. ورجوع به المعرب جوالیقی ص 72 و حواشی آن صفحه شود.

معنی کلمه ببان در فرهنگ فارسی

روش و طریقه

جملاتی از کاربرد کلمه ببان

او الگوی خاصی در تدوین اندیشه سیاسی مدنظر ندارد و در ببان اندیش سیاسی خود را از نظر اجتماعی و روانی زندانی و اسیر فرهنگ رومی کرده بود. برخلاف اکثر اندیشمندان عصر رنسانس، ماکیاولی کمتر تحت تأثیر اندیشه‌های یونانی مخصوصاً تفکرات افلاطونی قرار گرفت.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله ان فى جهنم واديا يستغيث منهاهل النار كل يوم تسبعين الف مرة و فى ذلك الوادى بيت من نار و فى ذلك البيت جب منالنار و فى ذلك الجبب تابوت من النار الى اخر الحديث .قال انس قلت يا رسول الله صلى الله عليه و آله لمن يكون هذا العذابقال لشارب الخمر من اهل القرآن و تارك الصلوة ببان وادى .
کتاب قوت القلوب از مشهورترین کتب در روش‌ها و آداب سلوک صوفیانه و ببان مراحل و مقامات عرفان علمی است و از ماخذ اثر معروف محمد غزالی بنام احیاء علوم الدین بوده است.