بابینگر

معنی کلمه بابینگر در لغت نامه دهخدا

بابینگر. [ گ ِ ] ( اِخ ) فرانز. مؤلف کتاب شیخ بدرالدین پسر قاضی سیماوی چ برلین و لایپزیک 1921م. ( تاریخ ادبیات برون ترجمه رشید یاسمی ص 34 و 36 - 38 ).

جملاتی از کاربرد کلمه بابینگر

محمد دوم سی و یک سال سلطنت کرد و بیشتر دوران حکومتش در جنگ و نبرد بود. او قلمروی عثمانی را به شدت گسترش داد. قسطنطنیه (استانبول امروزی)، آسیای کوچک (ترکیه امروزی)، بوسنی، صربستان و آلبانی را فتح کرد و به واسطه این فتوحات هم در میان مسلمانان و هم در میان مسیحیان شهرت بسیاری یافت. فرانز بابینگر، تاریخ‌نگار آلمانی، می‌گوید که محمد فاتح در دید مسیحیان یک ظالم خون‌خوار بود.