انزاق

معنی کلمه انزاق در لغت نامه دهخدا

انزاق. [ اِ ] ( ع مص ) آلیز کنانیدن ستور را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). زدن اسب را تا بجست و خیز بیفتد. ( از اقرب الموارد ). برجهانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ). || بسیار خندیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || سبکسار شدن بعد بردباری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سبکسار شدن پس از بردباری. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه انزاق در فرهنگ فارسی

آلیز کنانیدن ستور را . یا سبکسار شدن بعد بردباری . بر جهانیدن .

جملاتی از کاربرد کلمه انزاق

آئین انزاق (به فرانسوی: Ain Nzagh) یک منطقهٔ مسکونی در مراکش است که در شاویه وردیغه واقع شده‌است.