اشفاء

معنی کلمه اشفاء در لغت نامه دهخدا

اشفاء. [ اِ ] ( ع مص ) اشفی علیه اشفاءً؛ مشرف شد بر آن. یقال : اشفی المریض علی الموت ؛ ای اشرف و لایستعمل الا فی الشّر. ( منتهی الارب ). اشاف الرجل علی الامر و اشفی ؛ مشرف بر آن شد ( از باب قلب است ). ( نشوءاللغة ص 16 ). || اشفی الشی َٔ ایاه ؛ داد او را آن چیزی که طلب شفا کند از آن. ( منتهی الارب ). اشفاه الشی ٔ؛ داد او را تا بدان شفا جوید. و گویند: اشفاه اﷲ عسلاً؛ یعنی آنرا شفای او قرار داد. بنقل ابوعُبَیدة. ( از اقرب الموارد ). || اشفاه ؛ تندرستی خواست برای او و تندرستی داد. ( منتهی الارب ). اشفی فلان فلاناً اشفاءً؛ برای او طلب شفا کرد. ( از اقرب الموارد ). || اشفی العلیل ؛ ممتنع شد شفای او. ( از اقرب الموارد ).
اشفاء. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ شفا. ( اقرب الموارد ).

جملاتی از کاربرد کلمه اشفاء

(قال على عليه السلام : لا يكونن افضل مانلت من دنياك بلوغ لذة و اشفاء غيظ وليكناحياء حق و اماتة باطل . ) (1147)