اشعاع

معنی کلمه اشعاع در لغت نامه دهخدا

اشعاع. [ اِ ] ( ع مص ) پراکنده انداختن شتر بول خود را. یقال : اَشَعَّ البعیر بوله.( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || اَشَعَّ الزرع ؛ خوشه برآورد آن کشت. ( منتهی الارب )؛ اخرج شعاعه. ( اقرب الموارد ). || اَشَعَّ السنبل ؛ پر شد دانه های آن خوشه. ( منتهی الارب )؛ اکتنز حبه. ( اقرب الموارد ). || اشعت الشمس ؛ نور گسترانید آفتاب. ( منتهی الارب )؛ نشرت شعاعها. ( اقرب الموارد ).

جملاتی از کاربرد کلمه اشعاع

سه رنگ قدیمی سیاه-سفید- قرمز امپراتوری آلمان هنوز توسط سلطنت طلبان و اعضای خانوادهٔ سلطنتی آلمان مورد استفاده قرار می‌گیرد. استفاده از پرچم‌های قدیمی تا حدودی کاملاً با استفادهٔ متداول سمت راستی‌ها تحت اشعاع قرار می‌گیرد؛ از زمانی که صلیب شکسته در آلمان غیرقانونی شد، سمت راستی‌ها مجبور به چشم پوشی از هر پرچم نازی شدند و در عوض از سه رنگ که نازی‌ها خودشان آن را در ۱۹۳۵ ممنوع کرده بودند استفاده کردند.