اسپینوز

معنی کلمه اسپینوز در لغت نامه دهخدا

اسپینوز. [ اِ ] ( اِخ ) ( جبال... ) سلسله جبال سِوِن جنوبی ، در ایالات هِرُلت ،تارن و اَوَیرُن. مرتفعترین قله آن 1126 گز است.

جملاتی از کاربرد کلمه اسپینوز

هریس با تأکید بر ارتباط حیاتی آموزه‌های اسپینوزا در مورد بی‌نهایت بودن صفت «ایده فکر cogitatio»، و «ذهن بی‌نهایت خدا intellectus infinitus dei» به‌عنوان یک «حالت نامتناهی» از جوهر، تفسیرهای تجربه‌گرایانه و ماتریالیستی یک طرفه از طبیعت‌گرایی اسپینوز، و آنچه را که او می‌دید را به چالش کشید. او استدلال می‌کند که جدال اسپینوزا علیه علل‌نهایی، باید تنها به دیدگاه غایت‌شناسی بیرونی اشاره داشته باشد، و در نتیجه اسپینوزا توضیح معتبری از فرآیندهای طبیعی را در پرتو غایت‌شناسی درونی رد نمی‌کند. از سوی دیگر، هریس تعابیر متضاد، عرفانی یا «جهانی» از رابطه جوهر و صفات را نیز رد می‌کند، که بر اساس آن جوهر تمایزناپذیر است و صفات چیزی بیش از محصول اقتضایی عقل انسان نخواهد بود. در مقابل، هریس معتقد است که نظریه «شهودی علمی» اسپینوزا به‌وضوح نشان می‌دهد که اسپینوزا همواره هویت جوهر را به‌عنوان یک نظام عقلانی از «جوهرهای فردی» متمایز می‌کند، و علاوه بر این، روش هندسی اسپینوزا صرفاً لباس ظاهری است؛ رویه‌ای که شبیه یک روش دیالکتیکی است.