استنفار

معنی کلمه استنفار در لغت نامه دهخدا

استنفار. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) برمیدن. ( زوزنی ). رمیدن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ): کأنهم حمر مستنفرة فرّت من قسورة. ( قرآن 50/74 و 51 )؛ ای نافرة. ( منتهی الارب ) : از آنجا که شمول لطایف عواطف پادشاهانه و روایع صنایعشهنشاهانه پادشاه بود استیحاش و استنفار رکن الدین را به استیناس و استبشار مبدّل گردانید. ( جهانگشای جوینی ). || رمانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). برمانیدن. ( زوزنی ). بیرون شدن خواستن. ( تاج المصادر بیهقی ). یقال : استنفرهم فنفروا معه. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه استنفار در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] درخواست کوچ‏ برای یاری ‏رساندن را استنفار می گویند و در باب جهاد به کار رفته است.
اگر امام علیه‏السّلام یا نایب خاص او از گروهی برای جهاد استنفار کند، اجابت بر آنان واجب کفایی است.
وجوب یاد شده تا زمانی که افراد قیام کننده برای جهاد در حدّ کفایت نباشند و نیز در صورتی که جهاد بر آنان واجب عینی باشد، مشروط به اذن پدر و مادر نیست. در صورت قیام افراد به جهاد در حدّ کفایت در واجب کفایی، پدر و مادر می‏توانند مانع جهاد فرزند گردند.

جملاتی از کاربرد کلمه استنفار

(2) خطبته عليه السلام فى استنفار اهلالكوفة الى الجمل