استرضاء

معنی کلمه استرضاء در لغت نامه دهخدا

استرضاء. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) خواستن از کسی تا خشنود کند او را. ( منتهی الارب ). خشنود کردن خواستن. ( زوزنی ). || طلب خوشنودی کردن. خواستن خشنودی کسی را. ( منتهی الارب ). خوشنودی خواستن. ( وطواط ) ( غیاث ). رضامندی خواستن. ( غیاث ). || خوشنود کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || خوشنود شدن. خوشنودی.

معنی کلمه استرضاء در فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . )طلب خشنودی کردن . ۲ - خشنود کردن . ۳ - (اِمص . ) خشنودی . ج . استرضاعات .

معنی کلمه استرضاء در ویکی واژه

طلب خشنودی کردن.
خشنود کردن.
خشنودی.
استرضاعات.

جملاتی از کاربرد کلمه استرضاء

شرط اول اين است كه حقوق مردم ، حق الناس را بايد برگردانى . خداعادل است ، از حقوق بندگانش نمى گذرد. يعنى چه ؟مال مردم را خورده اى ؟ بايد يا آن مال را به صاحبش برگردانى يالااقل او را راضى كنى . از مردم غيبت كرده اى ؟ بايد استرضاء كنى ، بروى خودت رابشكنى بگويى آقا من از تو غيبت كرده ام ، خواهش مى كنم از من راضى باش .
(يستعتبون ) در اصل از (عتاب ) گرفته شده كه به معنى اظهار خشونت است ، ومفهومش اين است كه شخص گنهكار خود را تسليم سرزنشهاى صاحب حق كند تا او را موردعفو قرار دهد و راضى گردد، و لذا اين ماده (استعتاب ) به معنى استرضاء و تقاضاى عفونيز به كار مى رود.