استجابه

معنی کلمه استجابه در لغت نامه دهخدا

( استجابة ) استجابة. [ اِ ت ِ ب َ ] ( ع مص ) استجابت. پاسخ کردن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). جواب گفتن. ( غیاث اللغات ) ( منتهی الارب ). جواب دادن : استجاب له. || پاسخ خواستن. || پذیرفتن. قبول کردن.( غیاث اللغات ) ( منتهی الارب ). برآوردن. روا کردن. روائی. درگیر شدن. گیرا گردیدن ( چنانکه دعا ). اجابت.
- استجابت دعا ؛ اجابت کردن دعا. برآوردن خواهش. روا شدن دعا.
- استجابت کردن ؛ روا کردن. اسعاف. برآوردن. اجابت کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه استجابه

استكبر: ماده كبر به صورت استكبار و تكبر كه هر دو، افزون طلبى را مى فهمانداستعمال مى شود. البته استكبار، همچون استقرار و استجابه ، مبالغه رادر بر دارد؛ گرچه با طلب و فراخوانى به سمت كبر منافاتى ندارد.