ازپ
جملاتی از کاربرد کلمه ازپ
سه روز و سه شب راند ازپی چه باد بروز چهارم گه بامداد
یار با آن لب شیرین سخن تلخم گفت در دوا کرد طبیب ازپی بیمار شکر
گفتی دوهندوی مستگردیده ازپی لعب آسیمهسار و نگون آون ز شاخ شجر
تا آرزوی مرد کشاورز و گازرست همواره ازپی تف و نم ابر و آفتاب
دندان همه کنده شد و چنگ همه سست گشتند چو کفتار کنون ازپی مردار
تا به همواری برآید کار درتندی مکوش بدخماری دارد ازپی این شراب خامجوش
گه چو یوسف در چه گیتی ز رغم گرگ حرص ازپی اسلام تن در خدمت اخوان دهد
عقل، بسیار به هشیاری خود مغرور است ساقیا خیز و بده ازپی هم جامی چند
واهب روح ازپی طفیل وجودش قابل ارواح کرده قالب طین را
نوشت ازپی تاریخ رحلتش مشتاق که از جهان بجنان رفت میرزااحمد