ازاز

معنی کلمه ازاز در لغت نامه دهخدا

ازاز. [ اَ ] ( ع مص ) از. ازیز. سخت جوشیدن : اَزَّت القِدْرُ. || بجوش آمدن : اَزَّت القِدْرُ. || آواز کردن ابر از دور: ازّت السحابة. || چیزی را سخت جنبانیدن : اَزَّ الشی َٔ. || درآمیختن چیزی را: اَزَّ الشی َٔ. || افروختن آتش : ازّ النارَ. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه ازاز در فرهنگ فارسی

( اسم ) درخت کرم دانه
سخت جوشیدن چیزی را سخت جنباندن

جملاتی از کاربرد کلمه ازاز

خيبر يا بهتر بگوييم وادى خيبر هفت دژ بود در سرزمين حاصلخيزى درشمال مدينه به فاصله سى و دو فرسنگ كه پناهگاه مهم يهوديان بود. يهوديان بيش ازاز پيش توطئه مى كردند و مزاحم مسلمانان بودند. پيامبر اسلام تصميم گرفت اين افرادمناطق را سر جاى خود بنشاند و شر آنها را دفع كند. بدين جهت دستور فرمود مسلمانانبراى فتح خيبر عازم آن ديار شوند. پس از تلاش و مقاومت بسيار اين سنگرها - يكى پساز ديگرى - فتح شد. پس از فتح دژهاى خيبر يهوديانى كه در قريه (فدك ) در 140كيلومترى مدينه مى زيستند - بدون جنگ و مقاومت تسليم شدند و سرپرستى پيامبر (ص )را بر خود پذيرفتند. برابر قوانين اسلام جاهايى كه بدون جنگ تسليم مى شوندمخصوص پيامبر است . اين قريه را رسول مكرم (ص ) به دخترش فاطمه زهرا (ع )بخشيد كه ماجراى غصب آن تا زمان عبدالعزيز در تاريخ ثبت است و ما در زندگينامهفاطمه زهرا (ع ) از آن سخن مى گوييم .