معنی کلمه ادمند در لغت نامه دهخدا
ادمند. [ اِ م ُ ] ( اِخ ) دُلانگله. پسر ادوارد سوم ، دوک ِ یُرک ( 1341 - 1402م. ).
ادمند. [ اِ م ُ ] ( اِخ ) سر توماس. سائس انگلیسی ، متولد در پلی موث. وی موجب اتحاد هانری چهارم و ملکه الیزابت شد. تولد او در حدود سال 1563 و وفات بسال 1639 م. بوده است.
ادمند. [ اِ م ُ ] ( اِخ ) ( سن... ) مطران کانتُربِری ( 1190 - 1240م. ). ذکران وی در 16 ماه نوامبر است.
ادمند. [ اِ م ُ ] ( اِخ ) فرانسوا والانتین آبو. نویسنده فرانسوی ، متولد در دیُز ( واقع در مُرت ) در 1828 و متوفی بپاریس در 1885م. وی پس از انتشار تحقیقی در باب «یونان معاصر» و رمانی بنام «تُلّا» که موجب مناقشات شدید شد و نیز «مکتوبات جوانی نیک خو بدختر عمه خویش مادلین »، بتآتر توجه کرد ولی کمتر مطبوع مردمان شد. و شکست اودر نمایش گااِتانِه موجب شد که وی دیرزمانی از تآتردور ماند. او راست : ازدواج های پاریس. پادشاه جبال. ژِرمِن. مادِلُن. مسئله رومی. حال آقاگرن. مرد گوش شکسته. صخره قدیمه. و آن عنوان یک سلسله تألیفات است که پیاپی انتشار یافت : ترقی ، که تحقیقی است در تحولات اجتماعی ، تیرانداز، رسوا، ازدواج های ایالت ، قصّه ٔمردی دلیر، که تألیفی است عالمانه و فصیح و مؤثر و شامل مباحث مربوط به وطن پرستی و اخلاق دموکراتیک. آبو، بجز گااتانه ، کمدئی بنام «گویری » و چند نمایشنامه دیگر نوشته است و نیز وی تحقیقات بسیار در امور سیاسی و مالی و انتقادات هنری دارد که در مائه نوزدهم در روزنامه ای که تأسیس کرده بود منتشر شده است.