ابن سبعین
معنی کلمه ابن سبعین در فرهنگ فارسی
معنی کلمه ابن سبعین در دانشنامه اسلامی
ولادت او را اغلب مؤلفان در ۶۱۴ق /۱۲۱۷م نوشته اند.
القاب
و چون زادگاه او رَقوطه ، از نواحی مُرسیه بوده است ، او را مرسی و رقوطی گفته اند. نسبت های دیگری نیز چون «غافقی » و «عکی » برای او آورده اند که ظاهراً اشاره به انتساب او به قبیله بنی عک و غافق بن الشاهد بن علقمه بن عک بن الدیث بن عدنان ، از قبایل عرب اندلس ، ساکن در نواحی اشبیلیه بوده است و نسبت اشبیلی که بعضی از مؤلفان برای او آورده اند، شاید از این جهت باشد.ذهبی در تاریخ الاسلام و ابن شاکر کتبی در عیون التواریخ او را «قرشی مخزومی » گفته اند، ولی این نسبت درست به نظر نمی رسد و گویا معتقدان او خواسته اند که او را به خاندان نبوت مربوط و منسوب کنند. این نکته از رساله ای که یکی از شاگردانش زیر عنوان الوراثة المحمدیة و الفصول الذاتیة در تکریم و تجلیل او نوشته بوده و مقری تلمسانی در نفح الطیب بخشی از آن را نقل کرده است ، به روشنی دیده می شود. وی در این رساله شرحی مبالغه آمیز درباره استاد خود و کرامات او آورده ، و او را قرشی ، هاشمی و علوی و اجداد او و خاندان بنی سبعین را از اشراف و بزرگان مغرب گفته است.
تحصیلات
وی در اوایل زندگانی در مرسیه به تحصیل منطق ، حکمت ، کلام و ریاضیات پرداخت ، سپس به عرفان روی آورد، و گفته اند که طب ، کیمیا، سیمیا و علم حروف را نیز فراگرفت.
اساتید
...
جملاتی از کاربرد کلمه ابن سبعین
عفیف الدین در جوانی به مصر مسافرت کرد و در خانقاه سعید السعداء قاهره به مصاحبت شیخ شمس الدین ایکی رسید. فرزند عفیف الدین «شاب الظریف» در ۶۶۰ق در همانجا به دنیا آمد. مدتی بعد به خدمت محمد قونوی درآمد و از طریق او با آراء ابن عربی آشنا شد. عفیف الدین همچنین در قاهری با ابن سبعین که گویا جد مادریش هم بوده ملاقات کرد. در این دیدار ابن سبعین وی را از استادش قونوی برتر و حاذق تر دانسته است. دلیل توجه ابن سبعین به عفیف الدین این بوده است که هر دو قائل به وحدت مطلقه بودهاند.
نخستین نمونههای آن در سدهٔ دوم هجری از کسانی چون ابراهیم ادهم و رابعه بصری منتشر شدهاست. نمونههای معروف تر آن متعلق به بایزید بسطامی، حسین بن منصور حلاج، ابونصر سراج طوسی، احمد غزالی، سهل تستری، الواسطی، ابوبکر شبلی، ابوالحسن خرقانی، ابوسعید ابوالخیر، ابوحامد غزالی، ابن عربی، بوعلی حریری، ابن سبعین و عفیف تلمسانی هستند.