معنی کلمه ابضاع در لغت نامه دهخدا
ابضاع. [ اِ ] ( ع مص ) بستوه آمدن. || بشوهر دادن زن را. || بضاعت ساختن. چیزی را سرمایه کردن. || سیراب کردن. || رسول را جواب شافی گفتن. || بیان شافی کردن. هویدا کردن کلام. || بضاعت دادن. آخریان فرادادن. ( تاج المصادر بیهقی ). چیزی به سرمایه دادن. و در فقه ، دادن مالی است به دیگری تا بدان متاعی خرد و نصیب و حصه از سود آن او را نباشد، بخلاف مضاربه که هر دو در ربح سهیمند.