مفترى

معنی کلمه مفترى در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مُّفْتَرًی: افتراء بسته شده - به دروغ نسبت داده شده (افتراء : کاری را به غیر کننده اش نسبت دادن)
ریشه کلمه:
فری (۶۱ بار)
تعبیر به «مُفْتَریً» از مادّه «فریه» به معنای تهمت و دروغ، از این نظر است که می خواستند بگویند: موسی(علیه السلام) این نسبت را به دروغ بر خدا بسته!

جملاتی از کاربرد کلمه مفترى

بسم الله الرحمن الرحيم . اى على بن محمد سمرى ؛ خداوند پاداش ‍ برادرانت را در مرگتو بزرگ گرداند. تو تا شش روز ديگر مى ميرى . پس ‍ كارت را سامان ده و به كسىبه عنوان جانشين پس از خود، وصيت مكن كه ديگر غيبت نامه واقع شده است . ديگر ظهورىنيست مگر به اذن خداوند و آن پس از مدتى دراز و بعد از آن كه دلها سخت شد و زمين ازستم پر شد، به وقوع خواهد پيوست . به زودى از شيعيانم كسانى خواهند آمد كه ادعاىديدار مرا مى كنند. آگاه باشيد هركس پيش از خروج سفيانى و صيحه آسمانى ادعاى ديدارمرا كرد، دروغگو و مفترى است . و لا حول و لا قوة الا باللاه لعى العظيم .
و سپس از آنجا به موضوع نبوت ، و استهزاء مردممنتقل مى شود، نبوت خاتم انبيا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) و نسبت ساحر به وى دادنو كلماتش را هذيان و خودش را مفترى و شاعر خواندن را ذكر مى كند. آنگاه گفتار آنان رابا ذكر اوصاف كلى انبياى گذشته به طوراجمال رد نموده مى فرمايد: پيغمبر اسلام نيز همان گرفتاريها را بايد ببيند، چون آنچهاين مى گويد همان است كه آن حضرات مى گفتند.
يا على بن محمد السميرى ! اعظم الله اجر اخوانك فيك ، فانك ميت ما بينك و بين ستة ايام .فاجمع امرك و لاتوص الى احد، فيقوم مقامك بعد وفاتك . فقد وقعت الغيبة التامة ،فلاظهور الا بعد اذن الله (تعالى ذكره ) و ذالك بعدطول الامد و قسوة القلوب و امتلاء الارض جورا، و سياتى من شيعتى من يدعى المشاهدةقبل خروج السفيانى و الصيحة ، فهو كذاب مفترى . )
فلما جاءهم موسى باياتنا بينات قالوا ما هذا الا سحر مفترى و ما سمعنا بهذا فى ءابائناالاولين(36)
و مـعـنـاى جمله (قل ان افتريته فلا تملكون لى من اللّه شيئا) اين است كه : اگر من بهخـاطـر شـمـا قـرآن را بـه خدا افتراء بسته باشم ، خداى تعالى مرا به عذاب خود خواهدگـرفـت ، و يا در اين گرفتنش شتاب خواهد كرد و آن وقت شما نمى توانيد مانع خواستهخـدا شـويـد. بـنـابراين چگونه ممكن است بر خدا افتراء ببندم و به خاطر شما خود را درمعرض عذاب قطعى او قرار دهم ؟ و خلاصه مى خواهد بگويد: من مفترى بر خدا نيستم .
سپس دومين گفتارى را كه براى ابطال دعوت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مطرحمى ساختند بيان ميكند ميفرمايد: آنها مى گويند اين (قرآن ) جز دروغ بزرگى كه به خدابسته شده چيز ديگرى نيست ! (و قالوا ما هذا الا افك مفترى ).
عمر دستور داد كه پسر را زندانى كنند تا درباره شهود تحقيق شود. اگر گواهان راستگفته باشند، پسر به عنوان مفترى مجازات گردد.
(و قالوا ما هذا الا افك مفترى ) - واو، در ابتداى جمله ، جمله را عطف مى كند به كلمه(قالوا) كه قبلا ذكر شده و معنايش اين است كه مشركين قبلا گفتند: اين مرد جز اينمقصودى ندارد كه شما را از مقصود پدرانتان باز بدارد، و نيز گفتند كه : سخنان اين مردجز افتراى به خدا چيزى ديگر نيست ، و كلمه (هذا) در جمله مورد بحث اشاره تحقير است، و معنايش اين است كه با اشاره تحقيرآميز به آيات خدا اشاره نموده گفتند: اين كلامىاست كه از وجهه اصلى اش برگشته ، و دروغى است بر خدا.
عمر گفت : حال كه چنين است اين جوان را حبس كنيد تا در باره گواهان رسيدگى شود.اگر معلوم شد موضوع حقيقت دارد و اين جوان به دروغ خود را فرزند اين زن مى داند،بايد حد مفترى را بر او جارى ساخت .
تمامى منحرفين از راه حق ، ستمكار و مفترى بر خدايند