مفاضل

معنی کلمه مفاضل در لغت نامه دهخدا

مفاضل. [ م َ ض ِ ] ( ع اِ ) ج ِ مِفضَل.( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). رجوع به مفضل شود.

معنی کلمه مفاضل در فرهنگ فارسی

جمع مفضل

جملاتی از کاربرد کلمه مفاضل

عـلامـه مـجـلسـى رحـمـه اللّه فـرموده : نمى دانم به چه سبب علما متعرض نشدند از براىزيارت آن مخدره با آن مرتبه فضيلت و جلالت كه از براى او است . (108) وعـلامـه بـحـرالعـلوم فـرمـوده كـه ذكـر نـكـردن زيـارت آن مـعـظـمه با اين جلالت چنانچهحـال [ دايـى ] مفاضل يعنى مجلسى فرموده عجيب است و عجيب تر از آن متعرض نشدن بيشترمثل شيخ مفيد در ( ارشاد ) و غير او در كتب تواريخ و سيّر و نسب آن مخدّره را در اولادحـضـرت جـواد عـليـه السـلام بـلكـه حـصـر نـمـودن بـعضى دختران آن جناب را در غير آن.(109) مـفـيـد در ( ارشـاد ) فرموده به جا ماند از حضرت جواد عليهالسـلام از فـرزند على عليه السلام كه امام بود بعد از موسى و فاطمه و امامه ، و اولادذكورى نگذاشت غير از آنچه ناميديم . انتهى .(110)