مفاجر. [ م َ ج ِ ] ( ع اِ ) ج ِ مفجرة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). ج ِ مفجرة، یعنی موضع آب زهیدن. ( آنندراج ) : این بساط اخضر که مرصع است به جواهر ازهار و این بسیط اغبر که ملمع است به مفاجر انهار بی قادری دانا و مقدری توانا ممکن نیست. ( ترجمه ٔتاریخ یمینی چ 1 تهران ص 7 ). و رجوع به مفجرة شود.
معنی کلمه مفاجر در فرهنگ فارسی
جمع مفجره یعنی موضع آب زهیدن
جملاتی از کاربرد کلمه مفاجر
چون من بفاجری پسران در مفاجری همچون چراغ در شب تاریک روشنند