معضله

معنی کلمه معضله در لغت نامه دهخدا

( معضلة ) معضلة. [ م ُ ض ِ ل َ ] ( ع ص ) مسئله مشکل و دشوار و منه قول عمر اعوذ باﷲ من کل معضلة لیس لها ابوالحسن ، یرید علیا علیه السلام. ج ، معضلات. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). مسئله دشوار و فروبسته که راه حل آن معلوم نباشد. ( از اقرب الموارد ). تأنیث معضل ، کاری سخت. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به معضلات شود.
معضلة. [ م ُ ع َض ْ ض ِ ل َ ] ( ع ص ) رجوع به مُعَضِّل شود.

معنی کلمه معضله در فرهنگ عمید

= معضل

معنی کلمه معضله در فرهنگ فارسی

مونث معضل، امرمشکل ودشوار، معضلات جمع ، ونیزمعضلات به معنی سختی هاودشواریهاهم گفته می شود
( اسم و صفت ) مونث معضل . معطر . ۱ - ( اسم ) خوشبو کرده . ۲ - ( صفت ) خوشبوی عطر آمیز .

جملاتی از کاربرد کلمه معضله

طلاب گمان مى كردند كه او براى گدائى آمده كه چيزى بگيرد، تا آنكه در يكى از ايّاممساءله اى بر استاد كه (ملامحمد تقى مجلسى ) رحمه الله عليه بودمشكل شد، حل آن را به روز ديگر حواله كرد، روز ديگر هم آنمشكل حل نشد به روز سوّم حواله شد، در اين اثناء، يكى از شاگردان گذرش به مدرسهافتاد، ديد كه ملا صالح عبا را بسر خود پيچيده و برگ درخت چنار زيادى مسوّده وسياهكرده و در پيش روى ريخته ، اين شخص بر او وارد شد، ملا محمد صالح براى اينكه زيرجامه نداشت براى او تواضع نكرد، پس آن شخص دو سه برگ چنار را برداشته ديد درآنها حلّ مساءله معضله نوشته شده است ، روز سوّم به مجلس درس رفته مساءله مطرح شدولى كسى نتوانست حل كند، پس آن شاگرد شروع كرد به بيان كردن حلّ مساءله ، ملا محمدتقى تعجّب كرد و با اصرار گفت : اين جواب از تو نيست و از كسى ديگر ياد گرفتهاى آخر الامر آن طلبه قضيّه ملا صالح را نقل كرد.
خليفه چاره اى نداشت كه در اين معضله نيز از اميرالمؤمنين (عليه السلام ) كمك بگيرد، ولذا به دامن وى متوسل شد، در حالى كه نظر خليفه نيز اعدام و سنگسار كردن زن بود!على (عليه السلام ) از زن و مرد پرسيدند: قضيه شما چگونه است ؟ آنان موضوع راتوضيح دادند.