معض

معنی کلمه معض در لغت نامه دهخدا

معض. [ م َ ع َ / م َ ] ( ع مص ) خشمناک گردیدن و دشوار شدن کار برکسی. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). دشوار شدن کار بر کسی و خشمناک گردیدن از کار. ( از ناظم الاطباء ).
معض. [ م َ ع ِ ] ( ع ص )خشمناک از کار و آنکه کار بر وی دشوار آید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
معض. [ م َ ع َض ض ] ( ع اِ ) آنچه بدان چنگ زنند. متمسک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ):مالی فی هذاالامر معض ؛ ای مستمسک. ( اقرب الموارد ).
معض. [ م ُ ع َض ض ] ( ع ص ) کسی که شتران وی عَض خورند. ج ، معضون. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد )؛ بنوفلان معضون ؛ خداوند شتران عض خوارند. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه معض در فرهنگ فارسی

کسی که شتران وی عض خورند جمع معضون

جملاتی از کاربرد کلمه معض

حضرتش در آخرين ساعات عمرش نيز چنين قصد داشت و مى خواست وصيتنامه اى بنويسدكه مانع گمراهى مردم در آينده شود... اما نگدشتند... و چنان با او سخن مى گفتند كهاساس پذيرش پيامبرى او در جامعه در معض ‍ خطر قرار گرفت . و در اينجا بود كه آنحضرت سكوت را ترجيح داد.
مقصود از عداوت بعض نسبت به معض ديگر در جمله بعضكم لبعض ‍ عدو هم ممكناست عداوت انسان ها نسبت به يكديگر به واسطه وسوسه و القائات شيطان باشد و همعداوت اصلى شيطان نسبت به انسان ها، و هم ممكن است هر دو نوع ، مقصود باشد.