مطح

معنی کلمه مطح در لغت نامه دهخدا

مطح. [ م َ ] ( ع مص ) به دست زدن. || گائیدن زن را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از محیطالمحیط ) ( از ذیل اقرب الموارد ).

معنی کلمه مطح در فرهنگ فارسی

بدست زدن یا گائیدن زن را

جملاتی از کاربرد کلمه مطح

مطح آب از گاهوارش خوش تد است دايه اش سيلاب و موجش مادر است

در اينجا اين سؤ ال مطرح است كه اگر واقعا ابوبكر استثناء شده بود و از حضور درسپاه معاف بود، تاريخ ‌نويسان به صراحت استثناء شدن او را مطرح مى كردند، چنانچه استثناء شدن عمر را بعد از رحلت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به درخواست ابوبكراز اسامة مطح نموده اند.

تحدّى دو قسم است : قسم اول آن است كه از بَدءِ شروع خويش جهانى ، يعنى همگانى و هميشگى باشد؛ نظير تحدّى به آوردن مثل قرآن يا ده سوره شبيه سُوَر آن يا يك سوره شبيه بعضى از سور آن كه هر چند درجات تحدّى متدرّج بود، ليكن گستره آن در همان آغاز جهانى بود. قسم دوم آن است كه از بَدْء پيدايش خويش خاص بود، ولى دليل منفصل نشان توسعه و گستردگى آن شد. مشابه آنه درباره معجزه مباهله با نصارا مطح ست كه اصل آن بهال در آغاز ظهور خود خاص بود، ولى دليل اهى ديگر نشان گسترش و جاودانگى آن است . عدّه اى در گستردگى اين تحدّى (با يهودان ) تاءمّل دارند؛ يعنى نه تنها در آغاز پيدايش خويش عام نبودند، بلكه دليل منفصلى هم بر گستردگى آن ارائه نشده است ، بلكه يك اعاز شخصى و تحدى خصوصى بود و سپرى شده است .