معنی کلمه مطارده در لغت نامه دهخدا
- مطارده کردن ؛ بر یکدیگرحمله کردن : قومی آنجا بگذاشته بود تا اگربر عقب لشکری برسد ساعتی مطارده کنند چندانکه میان او و خصم مابینی حاصل آید. ( جهانگشای جوینی ). و رجوع به مطاردت و مطاردة شود.
هشتم : لزوم معرفت تقابل جبر و تفويض ، تا معلوم گردد مطارده آنها تنها در اجتماع است ،نه در ارتفاع ، زيرا اين دو نقيض يكديگر نيست تا ارتفاع هر دو مانند اجتماع آنها ممتنع باشد. از اين رو ممكن است فعل انسان نه بر محور جبر باشد و نهبر مدار تفويض .