( مضافاً ) مضافاً. [ م ُ فَن ْ ] ( ع ق ) بعلاوه. علاوه. - مضافاً به این که ؛ علاوه بر این. به اضافه : از کشف استار بسیاری از آن عاجز و در حل مشکلات و درک معانی فلسفی آن راجل بودم ، مضافاً به اینکه در صحت کامل آن تردید داشتم. ( دیوان ادیب پیشاوری چ عبدالرسولی ص 218 ).
معنی کلمه مضافا در فرهنگ معین
( مضافاً ) (مُ فَن ) [ ع . ] (ق . ) به علاوه ، از این گذشته ، باافزودن این مطلب .
معنی کلمه مضافا در فرهنگ فارسی
مضافا باینکه . ( عبارت قیدی ) بعلاوه علاوه بر این : از کشف استار بسیاری از آن عاجز و در حل مشکلات و درک معانی فلسفی آن را جل بودم مضافاباینکه در صحت کامل آن تردید داشتم ... بعلاوه علاوه بر این
جملاتی از کاربرد کلمه مضافا
ليكن در ذيلش ادب را نسبت به پروردگار خود رعايت نموده ، با اينكه رعايت ادب نسبتبه پدرى چون ابراهيم خليل ادب خداى تعالى نيز هست ، و كوتاه سخن ، وقتى پدرشخواب خود را برايش نقل كرد و چون اين خواب به شهادت خوداسماعيل كه گفت : (به جاى آر آنچه را كه بدان مامور مى شوى ) ماموريتى الهى بودهاز اين جهت پدرش به وى دستور داد كه درباره خود فكرى كند و راى خود را بگويد، واين هم خود ادبى بود از آن جناب نسبت به فرزندش .اسماعيل هم در جواب عرض كرد: اى پدر! بجاى آر آنچه را كه بدان مامور مى شوى ، اونيز رعايت ادب را نسبت به پدر كرد و نگفت كه راى من چنين است . گويا خواست بگويد مندر مقابل تو رايى ندارم و از همين جهت كلام خود را با لفظ (اى پدر) آغاز كرد و نگفت :اگر مى خواهى به جاى آر، تا پدر را در مقابلقبول قطعى خود دلخوش سازد. مضافا بر اينكه با اين اعتراف ازاسماعيل كه اين خواب امرى است كه ابراهيم باو مامور شده تصور نميشود كهاسماعيل ترديد داشته باشد در مامور به و امتثال پروردگار نكند.
خلاصه آنكه ، مضافا به انبوه غنائم جنگى كه نصيب مجاهدين مى شد،اهل مدينه از سهم خمس بهره وافر مى بردند.
با توجه به آن چه گذشت ، نبايد هيچ مسلمانى بخصوص آنان كه از دير زمان با قرآنو تعاليم آن آشنائى دارند، نمى توان باور داشت ، آنان اطلاعاتى از آيات ياد شده درمورد مصونيت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نداشتند، مضافا بر اينكهعقل انسان ، بدون در نظر گرفتن آيات ياد شده ، به عصمت پيامبر صلى الله عليه و آلهو سلم از خطا و لغزش ، حكم مى نمايد، و از همه اين ادلة كه بگذريم ، شيوه و رسم تعيينولايت عهد، بخصوص در ميان مردم عشايرى رايج بوده ، بنابراين به فرض عدم وصيتپيشين ، نياز به وصيت داشت ، و اگر قبلا نيز شخص وصى خود را تعيين نموده ، تاءكيدبر آن در هنگام مرگ امرى طبيعى است ، با توجه به همه اينمسائل چرا با تهمت ناروا و ايجاد جو درگيرى مانع وصيت پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم مى شوند. در گفتگوئى كه عمر با ابن عباس دارد، پرده از اين ماجرا بر مى دارد:
مضافا بر آن كه سخن چينان دنياپرست و رياست طلب - كه در هر زمان بوده و هستند - ازموقعيّت سوء استفاده كرده و در هر فرصت مناسبى بر عليه آن حضرت نزد هارونبدگوئى و سخن چينى نموده و او را بر عليه حضرت ، تحريك مى كردند.
مضافا آن كه گروه نخبه از شيعيان تا اين زمان از در دوستى با حاكم كوفه وعامل حكومت مركزى شام درنيامده اند و مترصد فرصتى هستند تا از دست او نجات پيدا كنند.با توجه با اين مسائل است كه انجمن فوق تصميم مى گيرد با امام در مكه مكاتبه كند وهياءت نمايندگى به نزد آن حضرت بفرستد.
رسول خدا(ص ) پس از اينكه در مدينه با قبايل يهود (بنى قريطه و بنى النضير وبنى قينقاع ) پيمان دو جانبه منعقد ساخت ، دايره نفوذ و حكومتش را آرام آرام در مدينهگسترش داد و بتدريج اهالى مدينه به اسلام گرويدند. با اين حساب ، چه وقت پيامبراسلام (ص ) توانسته بود مانند فرمانروايى مطلق و نافذ الكلمه در هنگام تشييع جنازهاى به اميرالمومنين (ع ) فرمان دهد تا به مدينه رود و همه بتها را بشكند و تمامى گورهارا با زمين هموار كند و تمامى صورتها را از ميان ببرد؟ مضافا اينكه در متن خبر خوانديمكه فرستاده نخستين ، به هنگامى كه پيغمبر و اصحابش در تشييع جنازه اى بودند، بهمدينه رفت و ترسان ، كارى انجام نداد و بازگشت و آنگاهرسول خدا(ص ) على (ع ) را فرستاد و او همه آن كارها را بخوبى انجام داد و بازگشت ،و هنوز پيغمبر و يارانش در تشييع همان جنازه بودند، چنين چيزى چگونه ممكن است ؟
علامه سيد جواد عاملى در اواخر عمر مباركش نيزمشغول نگارش كتاب مفتاح الكرامه بود، او در آن لحظه هاى آخر چنين وصيت مى كند: درحالى مشغول تاليف هستم كه وهابيها به عتبات حمله مى كنند و مضافا اينكه درحال مريضى و ضعف جسم مى باشم . پس شما را سفارش مى كنم كه در هرحال در تحصيل علم تلاش و جديت كنيد. (950)
و اما اشكال زشتى كلام شان به جاى خود باقى است ، مضافا بر اينكه در تفسير آيهشريفه (اذ قال ابراهيم رب ارنى كيف تحيى الموتى ...) گذرانديم كه مراد آن جنابمشاهده وضع زنده شدن مردگان بعد از مردن و پوسيدن نيست كما اينكه مبناى اين توجيهبر همين نحو مشاهده است . زيرا اگر مراد اين باشد لازمه اش اين است كه ابراهيم (عليهالسلام ) بعد از آنكه خدا را به عيان ديده و در عين اينكه با او تكلم مى كند از او معجرهبخواهد، بلكه مراد آن جناب ديدن كيفيت زنده كردن است به معنايى كه در تفسيرش گذشت . توجيه ديگر اينكه اين سؤ ال در حقيقت سؤال از فعل است نه از قدرت بر فعل ، الا اينكه حواريين لازمهفعل را كه قدرت است ذكر كرده اند.
علاوه بر اينكه اگر مراد از تاييد، مساءله وحى و وساطت روح (ملائكه ) بود اختصاصبه مسيح نداشت ، زيرا ساير انبيا هم اين معجره را داشتند، مضافا بر اينكه سياق خودآيه هم از اينكه مراد از تاييد را وحى بگيريم ابا دارد.
مضافا اينكه بايد به موضوع ثروت و دارايى ساكنان شبه جزيره در آن روزگارتوجه كرد كه همه ثروت تمامى قبايل آن سامان را غالبا چهارپايان و اندكى كشاورزىتشكيل مى داده و همه آنها از موارد صدقات بوده و نه از موارد خمس . و شهر مدينه ، كهپايتخت اسلام بوده ، خود منطقه زراعى محسوب مى شده و غالب دارايى مردمان آنجا رامحصولات زراعى و باغها تشكيل مى داده و بازرگانى و خريد و فروش كالا در انحصارمردم مكه و برخى از ثروتمندان اهل كتاب بوده و بيشتر توجه مسلمانان مدينه به جنگعليه قريش و يهود و ديگر قبايل عرب ، كه تعدادشان به هشتاد ماءموريت جنگى از غزوهو سريه در مدت ده سال و يا به طور متوسط هرسال هشت بار جنگ ، معطوف مى شده است . تمامى اينها باعث آن بوده كه در آن هنگام راههاىتجارتى حجاز صحنه جنگ و غارت و چپاول و تاراج جنگجويان و بسته شدن راههاىبازرگانى شود و از اين رو به ندرت موردى براى سود، بجز موارد صدقات ، باقىمى مانده است .