مصهر

معنی کلمه مصهر در لغت نامه دهخدا

مصهر. [ م ُ هَِ ] ( ع ص ) قریب. ( منتهی الارب ). نزدیک. گویند: فلان مصهرنا؛ قریب منا؛ فلان نزدیک به ماست. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).

جملاتی از کاربرد کلمه مصهر

پس چون ابن زياد از اين واقعه اطلاع يافت ، حكم نمود كه آن بزرگوار را از بالاى قصر دار الاماره به زير انداختند و طاير روح پاكش به ذُرْوه افلاك پرواز نمود رضىاللّهُ عنه . و چون خبر شهادت قيس بن مصهر به سَمْع شريف امام عليه السّلام رسيد،چشمان آن جناب گريان شد دست به دعا برداشت و گفت : خداوند، از براى شيعيان مامنزلى كريم در آخرت بگزين و ميانه ما و ايشان در قرارگاه رحمت خويش جمع فرما، به درستى كه تويى بر هر چيزى قادر.

سُليمان بن صُرَد خُزاعى ، مُسيّب بن نَجَبَه ، رِفاعة بن شَدّاد و عدّه اى ديگر از گروهشيعه و محبّان و آن فرمان را به وسيله قيس بن مصهر ( مسهر در نسخهبدل ) صيداوى به كوفه ارسال فرمود؛ قيس به حوالى شهر كوفه رسيد حُصَيْن بننُمير - لَعْنَةُ اللّهِ عَلَيْهِ - گماشته ابن زياد - لَعْنَةُ اللّهِ عَلَيْهِ - به او برخورد تا ازحال او تفتيش نمايد.
سپس امام نامه را مهر كرد و به هم پيچيد و آن را به قيس مصهر صيداوى داد.